یعنی این ترم هر کاری که تو عمرم نکرده بودم رو انجام دادم !
اولیش همین وبلاگ نویسی!
من تو عمرم دفتر خاطرات هم نداشتم،چه برسه که وبلاگ بنویسم!
یکی دیگش خوندن درس،اونم از وسطای ترم و جلو اومدن با کلاس بود!(البته فقط یکی از درسا رو خوندم ولی همون هم خودش یه تغییر اساسیه واسم!)
آخرین شاهکارمون هم اعتکاف و شب نشینی تو کتابخونه بود!
دیروز بود که دیدم،ای دل غافل،فردا امتحان داریم و من هنوز خیلی عقبم!
پس نتیجه گرفتم که شب نرم خونه و تو کتابخونه دانشگاه بمونم و با بر و بچ درس بزنیم به رگ!
البته بماند که دکتر مارا در حصرت نمره ی عالی از این درس گذاشت!
با اینکه همه ی سوالای امتحانو بلد بودم ولی وجدانن واسه حل کردن همشون حداقل سه ساعت و نیم وقت لازم بود که دکتر دو ساعت و نیم بیشتر وقت نداده بود!
با این حال من که دوتا سوال از پنچ تا رو ننوشتم،جزو تاپ ترین بچه های کلاس بودم.
ببین امتحان چی بوده!!!